معنی کمدو قفسه دیواری
حل جدول
اشکاف
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند.
نقاشی دیواری
نگار گری دیواری دیوار نگاری
قفسه
گنجه و جائی که در دیوار درست می کنند جهت گذاشتن کتاب و غیره
لغت نامه دهخدا
دیواری. [دی] (ص نسبی) منسوب به دیوار. || آنچه در بدنه ٔ دیوار قرار دهند. و بدیوار کوبند یا بدیوار آویزند چون: ساعت دیواری، جار دیواری، نقشه ٔ دیواری، تقویم دیواری.
قفسه
قفسه. [ق َ ف َ س َ / س ِ] (اِ) قفس کوچک. (ناظم الاطباء). || گنجه. اشکاف. دولاب.
- قفسه ٔ منار، سطح مشبک بالای منار که مؤذن در آنجا می ایستد. (ناظم الاطباء). نشیمنی که بالای منارباشد، و آن را گلدسته نیز گویند. نعمت خان عالی در محاصره ٔ حیدرآباد آورده: مناجاتیان ترقی مراتب و مناصب رشته های درازتر از طول امل گذاشته بر کنگره ٔ حصار چون مؤذن بر قفس منار بالا رفته ندای حَی ّ علی الیورش و اذان الجراءهُ خَیر مِن َ الجبن دردادند. (آنندراج).
- قفسه ٔ سینه، صندوقه ٔ سینه. رجوع به صندوقه ٔ سینه شود.
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
(قَ فَ س) [ازع.] (اِ.) وسیله ای از چوب، فلز یا پلاستیک، دارای صفحه های افقی با فواصلی معین برای چیدن مرتب و قابل دسترسی اشیاء، گنجه.، ~ ی سینه صندوقه سینه، قفس سینه.، ~ی فلزی گنجه ای که از فلز ساخته شده باشد.
مترادف و متضاد زبان فارسی
اشکاف، جاکتابی، کمد، گنجه
فارسی به آلمانی
Gehäuse (f), Kabinett (n), Kabinett [noun], Schrank (m)
فرهنگ واژههای فارسی سره
گنجه، دولاب
کلمات بیگانه به فارسی
گنجه
معادل ابجد
546